پایـــدار تــــا پـــای دار

 دست کسی که یادم انداخت وب دارم درد نکنه

چقد دلم تنگ شده بود

چرت و پرت نویسی هم حالی دارد

همه چی ارومه من چقد خوشحالم

+تاریخ یک شنبه 5 مرداد 1393ساعت 21:11 نویسنده knight of the storm |


 دارم همه رو از خودم ميرونم.

از همینجا داد میزنم معذرررررررررررررررت میخوام.

+تاریخ سه شنبه 17 تير 1393ساعت 3:5 نویسنده knight of the storm |


 چرا بهار تموم شد؟!تابستون...

میشه زودتر پائیز و زمستون بیاد؟!

+تاریخ شنبه 31 خرداد 1393ساعت 15:2 نویسنده knight of the storm |


همه چی تا نزدیک 50 درصد اماده بود..
خیلی اماده!
یهو بهم ریخت.....
شاید اینجوری بهتر باشه.

 

+صبر بُود کلید تمام مشکلات
+کدوم ارزو؟! 

+تاریخ یک شنبه 25 خرداد 1393ساعت 18:8 نویسنده knight of the storm |


BBC.../اپارات...بیست و چندم خرداد.../88.../خون.../
چرا من میخوام ساکت باشم نمیشه؟
چرا.....؟
حالا اومدیم و شروع شد باز... (که البته از این ملت ابی گرم نمیشه!!!!!) زنده میشن؟برمیگردن؟اون همه پیر و جوون و اووون همه ادم...
چطور تونستید؟
ادم کشتن انقدر اسونه؟!اگه انقدر اسونه یه تفنگ بدید دست من.... کل اون اشغالا رو میکشم!ایران پاک بشه....
_احمق.... زنده نمیشن!خونشون پایمال نمیشه..
شد... شد..... شد.....

+میشه یه روز تمام زندان های ایران از زندانی سیاسی خالی بشه؟
+میشه فقط گناهکارای اصلی رو بگیرن؟
+یه بمب بذارن تو حلقتون پدرسگا

+خیلی خوبا رد میشن تو فصل تلخ خرداد....

+اااااای بدم میاد از خرداد

+تاریخ جمعه 23 خرداد 1393ساعت 21:29 نویسنده knight of the storm |


 تولد! 

 

+تولد؟!ههه.. روزِ مرگم مبااارک

+تاریخ سه شنبه 20 خرداد 1393ساعت 11:32 نویسنده knight of the storm |


 یه شبِ عالی... خیلی عالی..
یکی از بهترین شب هام بود
دید... شنید... خوشحالم

+خدایا ممنونم که منو دیدی.. مث همیشه
عاشقتم خدا..
+و.... توی دلم بمونه بهتره
+دو رقمی شد

+تاریخ چهار شنبه 14 خرداد 1393ساعت 4:56 نویسنده knight of the storm |


گذشت... دیگه تموم شد... حالا توی این 7 میلیارد و خورده ای ادم... من تنهای تنها موندم...

دیگه کسی نیست به حرفام گوش بده.. دیگه کسی نیست باهام حرف بزنه
دیگه دوستی نیست که...
حرفی نیست... ولی خدا... با وجود تمام بی حرفی ها... این همه حکمت توی تنهایی من چيه؟
از وقتی یادمه... تنها بودم... و حالا پام باز شده به اینجا... به این موقعیت
واقعا... واقعا... واقعا "دلخوشم به کدام راهِ نجات؟”
خدا راضیم به کاری که میکنی... اما منو دست خالی از دعاهايى که میکنم برنگردون...
+تاریخ شنبه 10 خرداد 1393ساعت 2:0 نویسنده knight of the storm |


 چی باید گفت؟؟اصولا توی این لحظه ها چی باید گفت؟!
چیزی نیست.. چیزی واسه گفتن نیست!
تک تک همه دارن میرن و میمیرن...
شد 3 نفر!
صدای چه ضجه هایی رو که شنیدم و دم نزدم


+چه نیازی به گریه هست؟!
وقتی این روزا صدای بلند خنده هام جلوی همه چیز بلند میشه..
چه نیازی به گریه هست؟!
وقتی خنده های فوق هیستریکم هست..
چه نیازی به گریه هست؟!
وقتی جواب تمام قهقهه هام فقط یه نگاه عمیق تو چشمامه..

+تاریخ چهار شنبه 7 خرداد 1393ساعت 14:56 نویسنده knight of the storm |


کی گفته من شبیهشم؟؟؟؟

همش یه مشت توهمات چرت و بی مصرفه
تــــــمـــــــــامـــــــــش
موهای من؟؟؟؟چشمام.. عینکم حتی؟؟
ههههه خندیدم.. خندیدن و راه رفتنم؟؟
ههههه بیشتر خندیدم
منتظررررم که بگه فقط توهمه که من جلوی چشماش "اون"م...
منتظررررررررر
 
+من فقط منتظر یک عدد خبر خوشحال کننده ام و دیگر هیچ!
+منتظر یه چیز دیگه ام هستم.. یکی بیاد که یه سری راه و روش ازش بپرسم و ایندفعه تو تهران شروع کنم!
+بنده حس بسیاااار عالیی به 1 ماه دیگه دارم.. چرا؟
چون از اینجا راحت میشم و یه راه جدید واسم باز میشه
+کچل شدم بین ریاضی و تجربیهرکیم از راه میرسه یه چیز میگهیکی تجربی و دارو سازی و یکی ریاضی و مهندسی بازرگانی و بیزینس و.... 
+کیک بوکسینگ.. المان.. 3 سال عالی و رسیدن به چیزی که منتظرش بودم
+تاریخ یک شنبه 28 ارديبهشت 1393ساعت 23:49 نویسنده knight of the storm |


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد